برنامه یاد بعضی نفرات
 
قصه‌هايي كه فرهاد نگفت
گفت‌وگو با پوران گلفام، همسر فرهاد درباره سال‌هاي آخر زندگي اين هنرمند و حقوق هنري پايمال شده‌اش
قصه‌هايي كه فرهاد نگفت

امير بهاري : 10 سال پيش فرهاد، فرهاد مهراد، خواننده بزرگ موسيقي پاپ، متاثر از شعار گفت‌وگوي تمدن‌ها نيت كرده بود آلبومي به زبان‌هاي مختلف بخواند كه روي در نقاب خاك كشيد و گفت‌وگوي تمدن‌هاي او ناتمام ماند كمااينكه خودش هم ستاره‌يي ناتمام بود. ستاره كه نه، سياره‌يي پرتكاپو ولي خاموش و كم‌صدا كه بي‌انتها به انتها رسيد.

راه و رسم حضور در جريان اصلي موسيقي در دنيا و حتي در ايران خيلي پيچيده نيست. با كمي ضريب خطا مي‌توان از الگوهاي خاصي پيروي كرد و وارد اين جريان شد اما راه و رسم ابرهنرمند شدن در مديومي خاص، غيرقابل پيش‌بيني و براي هر هنرمند اين‌گونه‌يي مختص خودش است. هنرمندهايي كه از مرزهاي روشن محبوبيت و حتي مقبوليت عبور مي‌كنند و تبديل به يك معيار مي‌شوند؛ معياري براي نرسيدن. فرهاد با همه حسن‌ها و حتي ضعف‌هايش يكي از اين معيارهاست؛ مردي با حدود 20 ترانه تبديل به قله‌يي در موسيقي پاپ ايران مي‌شود. كسي كه شعري از شفيعي كدكني مي‌خواند و اثري از خيمه‌نز را ترجمه كه نه براي آواز فارسي بازسرايي مي‌كند (خواب در بيداري). كسي كه وقتي مي‌خواهد به ترانه‌سرايش احترام بگذارد او را با عارف قزويني مقايسه مي‌كند و... چنين ادراكي در موسيقي پاپ ايران شوخي است.

تجربه تمرين و ضبط در استوديو و از آنها مهم‌تر تجربه اجراهاي زنده، هنرمند موسيقي را قوام مي‌دهد. اين در موسيقي تمام دنيا يك اصل است. چند روز پيش در سايت آل اباوت جز خواندم كه پت متني در سال بين 120 تا 240 اجرا را تجربه مي‌كند. مارك نافلر، خواننده محبوب ايرلندي كه اغلب به واسطه تورهاي عظيمش مشغول سفر به جاهاي مختلف دنياست وقتي كنسرت يا توري ندارد در كافه‌يي نزديك خانه‌اش عصرها نوازندگي مي‌كند. حتي باب ديلن منزوي و بي‌اعصاب در 71 سالگي هم مدام در جاهاي مختلف دنيا روي سن مي‌رود و اين اتفاق براي فرهاد نيفتاد ولي نكته اينجاست كه با وجود سال‌ها خانه‌نشيني وقتي فرهاد روي صحنه مي‌رود، مسلط و دقيق، حتي دقيق‌تر از سال‌هاي پيش از انقلاب آواز مي‌خواند. به قول راجر واترز اين يك معجزه است.

يك پيانو تنها داشته فرهاد در سال‌هاي بعد از انقلاب بود. فرهاد تنها بود تمام يارانش رفته بودند، ياراني كه فرهاد در رفاقت و غيرت‌شان ترديد پيدا كرده بود اما كسي هم در حد عيار آنها نبود تا مرد تنها را همراهي كند. تنها يك ساز مانده بود و يك دنيا تنهايي و اين تنهايي در خاموشي و خلوت ميان صداي پيانو و صداي فرهاد حضور دارد؛ تنهايي كه او را خيلي زود از سياه‌موي سفيدپوش به سپيدموي سياهپوش تبديل كرده بود.

... و با همه ناگفته‌هايي كه از فرهاد به جا مانده به سراغ پوران گلفام يا خانم مهراد رفتم. اين روزها تمام بحثي كه درباره فرهاد مطرح است حكم قوه قضاييه خطاب به صدا و سيماست كه ديگر نبايد آثار فرهاد را پخش كند. پوران گلفام كه ظاهرا فراتر از يك همسر همراه هميشگي فرهاد بوده است با تلاش بسيار توانست كاري براي حق مولف بودن فرهاد بكند، چيزي كه به آن بي‌احترامي شده بود و البته اين آغازي است براي هنرمندان موسيقي كه بدانند در دادگاه‌هاي ايران مي‌توان حقوق هنرمندي را جست‌وجو كرد. اين بحث خود مجال مفصلي مي‌طلبد ولي وراي اين بحث به بهانه دهمين سالگرد مرگ فرهاد از پوران گلفام خواستم ناگفته‌هايي از سال‌هاي آخر زندگي فرهاد بگويد، سال‌هاي آخر زندگي مردي بي‌صدا كه بي‌صدايي‌اش سرشار از ناگفته‌ها بود. پوران گلفام كه اين روزها با تلاش براي احقاق حقوق موسيقايي يك هنرمند گامي فراتر از حقوق يك هنرمند براي موسيقي ايران برداشته با مهرباني و حوصله و البته اندوه و حسرت سوالاتم را پاسخ گفته كه پيش روي شماست.



اين روزها بحث به رسميت شناختن حقوق مولف درباره آثار «فرهاد» وجود دارد. با توجه به اين مساله گفت‌وگو را با اين پرسش آغاز كنم؛ آيا خود فرهاد با مسائل حقوقي انتشار آثارش مشكل داشت و پيگير عدم رعايت حقوق هنري‌اش بود؟

من براي پاسخ به اين سوال بايد به سال‌هاي اوايل انقلاب برگردم و نكاتي را براي شما توضيح بدهم. پس از انقلاب موسيقي محدود شد، تا سال 1368 ادامه داشت تا اينكه برادر بزرگ فرهاد كه دوست آقاي نوري بود، از طرف ايشان كاستي را براي فرهاد آورد؛ نواري كه آقاي نوري آن را به فرهاد تقديم كرده بود.

مرحوم محمد نوري را مي‌فرماييد؟

بله. محمد نوري. اين آلبوم پاپ با صداي خود آقاي نوري بود. البته خيلي ملايم و... چطور بگويم! من اين تعريفات را متوجه نمي‌شوم! در نهايت اينكه مدرن بود. اين اتفاق باعث شد ما فكر كنيم براي اين كارها هم مي‌توان مجوز گرفت. من پي اين قضيه را گرفتم.

فرهاد از مدت‌ها پيش از آن روي يك شعر كار كرده بود. شعر «خواب در بيداري» كه براساس شعري از «خوان رامون خيمه‌نز» توسط خود فرهاد نوشته شده بود. ترجمه نبود شعري بر اساس مضمون شعر اصلي بود. براي اين شعر آهنگ ساخت. احتمالا چون خودش يا امثال شما را در اين شعر مي‌ديد براي آن آهنگ ساخت. اين كارها به اصرار من بود چون فرهاد فكر مي‌كرد كه ديگر نمي‌شود كاري كرد و فقط گاهي براي خودش كارهايي مي‌كرد. من كار را به ارشاد بردم. آن زمان مسوول اين كار آقايي به نام شكوهي بود. اول متن شعر را به شوراي شعر بردم. در بخش شعر هم آقاي لاهوتي مسووليت داشتند. در جايي از اين شعر گفته مي‌شود كه «آسمان روشن و آبي. كنون تلخ و ملال‌انگيز...» ايشان جاي كلمه «كنون» را خط زدند و جاي آن نوشتند «چرا» و مهر مجوز براي شعر زده شد. بنابراين اجازه ضبط در استوديو داده شد. ما وقتي براي ضبط به استوديو رفتيم گفتيم حالا كه يك ساعت استوديو داريم فرهاد آهنگ‌هاي ديگري را هم بخواند. تا فرهاد شروع به خواندن ترانه گنجشكك اشي‌مشي كرد كسي كه آنجا بود گفت: «اين فرهاده؟» گفتم بله. بلند شد و آمد طرف فرهاد و ابراز احساسات كرد و گفت فرهاد هر زماني كه بخواهد استوديو در اختيارش است و هر چه دلش مي‌خواهد بخواند. فرهاد هم تعدادي از كارهايش را خواند.

براي تصويب نهايي آقاي شكوهي بايد نظر مي‌دادند. فرهاد با يك پيانو اين كار را اجرا كرد و من شعر و موسيقي را براي آقاي شكوهي بردم. آقاي شكوهي گفت اين آهنگ غربي است و بالطبع مجوز آن صادر نشد. من هم به فرهاد گفتم. فرهاد هيچ‌وقت اهل اين نبود كه سراغ اين جور كارها برود. ولي ازاينكه گفته بودند اين آهنگ غربي است خيلي به او برخورده بود. نوار را از من گرفت و خودش پي اين كار رفت. من در طول 23 سالي كه با فرهاد زندگي كردم هيچ‌وقت نديدم فرهاد اين كار را انجام بدهد. وقتي از ارشاد برگشت خيلي خوشحال بود. البته مجوزي براي كار صادر نشده بود. فرهاد از اين خوشحال بود كه به آقاي شكوهي ثابت كرد بوده اين كار غربي نيست. فرهاد از آقاي شكوهي خوشش آمده بود. شكوهي گفته بود كه دست آنها بسته است و فعلا به يكسري كارها نمي‌توانند مجوز بدهند و ترس از ابتذال در موسيقي دارند و... فرهاد گفت اگر اين آدم در همين سمت باقي بماند، موسيقي ايران دچار ناهنجاري نمي‌شود چراكه اين آدم روي موسيقي حساسيت دارد و با دقت كارها را پيگيري مي‌كند. شكوهي گفته بود موسيقي فرهاد خيلي خوب است ولي ما در اين شرايط نمي‌توانيم به آن مجوز بدهيم و آقاي شكوهي هم بعد از مدت كوتاهي از كار بركنار شد. اين ماجرا مسكوت ماند تا سال 1370. در اين سال ما متوجه شديم شركت آواي چنگ دو نوار به عنوان موسيقي فيلم منتشر كرده و در هر كدام از آنها دو يا سه ترانه از فرهاد را گنجانده است.

اين آلبوم‌ها در همان سال 70 منتشر شده بودند؟

نه، پيش از آن اين اتفاق افتاده بود. فكر مي‌كنم حتي پيش از سال 1368 اين دو آلبوم منتشر شده بودند چون ما خيلي دير متوجه ماجرا شديم. البته دو آلبوم در فاصله يكي دوساله منتشر شده بودند. فرهاد زنگ زد به شركت آواي چنگ و گفت چرا شما بدون اجازه من اين كارها را منتشر كرده‌ايد؟ و صاحب شركت هم به فرهاد گفته بود: «به! تازه بايد از من تشكر هم بكني چون من تو رو معروف كردم، مردم تو رو يادشون رفته بود.» فرهاد گفته بود من خيلي متشكرم از كاري كه براي من انجام داديد ولي خواهش مي‌كنم ديگر اين كار را نكنيد، من نمي‌خواهم معروف باشم. فرهاد همچنين به او گفته بود كه اين‌بار مساله‌يي نيست چون شما نمي‌دانستيد ولي من راضي نيستم و اگر اين كار تكرار شود من از شما شكايت مي‌كنم. فرهاد در سال 1371 توانست مجوز «خواب در بيداري» را بگيرد. بعد از اين بود كه شنيديم شركت آواي چنگ مي‌خواهد يك نوار كامل از آثار فرهاد منتشر كند. سال 1373 بود. فرهاد دوباره به او تلفن زد. گفت شنيدم مي‌خواهيد كارهاي مرا منتشر كنيد. لطفا اين كار را نكنيد چون من از شما شكايت خواهم كرد. ايشان هم گفتند كه مگر مي‌شود. من همه كارهاي اين كاست را كردم و... فرهاد هم فقط گفت: خداحافظ. ولي اولتيماتوم را به او داد. مدتي خبري نشد. چون خانه‌مان را خراب كرده بوديم به كانادا و خانه خواهرم رفتيم. در اين فاصله هم فرهاد مجوز برف را مي‌خواست بگيرد كه ندادند. البته با شرايطي حاضر بودند اين كار را بكنند كه فرهاد قبول نكرد. زماني‌كه فرهاد تقاضاي خواب در بيداري را كرد، آقاي خاتمي وزير ارشاد بود. فرهاد به دليل اينكه كمي ايشان را مي‌شناخت يك نامه براي او نوشت و شرح داد كه من اسمم اين است و تا حالا 13 آهنگ خوانده‌ام كه هيچ‌كدام با موازين جمهوري اسلامي مغايرت ندارد و الان هم اين آهنگ‌ها را مي‌خواهم بخوانم و تقاضاي مجوز كرده بود. آقاي خاتمي به معاون هنري‌اش ارجاع داده بود و ايشان با من تماس گرفتند و قرار ملاقات گذاشتند و گفتند من عاشق فرهادم و زمان جنگ در جبهه ترانه محمد (ص)با صداي فرهاد را گوش مي‌كردم.

بعد كه آقاي خاتمي رفت و آقاي لاريجاني آمد ما شعرهاي قديمي را مثل محمد و چند تاي ديگر را برديم تا مجوز بگيريم، شوراي شعر زير شعر «محمد» [منظور ترانه وحدت است] نوشت: «تكراري است، رد مي‌شود» بقيه هم كه خب رد شد. حالا شما فكر كنيد به «برف» مجوز ندادند، به شعرهاي قديمي هم كه فرهاد قصد داشت دوباره به سبك جديدي كه دوست داشت بخواند هم مجوز ندادند.

ولي در همين سال‌ها بود كه «وحدت» منتشر شد.

بله. ما در كانادا بوديم كه ناگهان شنيديم «وحدت» به بازار آمده و چه فروشي كرده!

بله پرفروش‌ترين آلبوم سال بود كه حتي فكر مي‌كنم در جايي خواندم كه يك ميليون نسخه فروش رفته بود.

و حالا تعجب من اين است كه چرا همه مطبوعاتي‌ها مي‌نويسند «فرهاد بعد از انقلاب سه آلبوم منتشر كرده؛ خواب در بيداري، برف و وحدت» و هيچ كس به اين مساله اشاره‌يي نمي‌كند كه ما چقدر از اين آدم شكايت كرديم. چقدر من به وزارت ارشاد رفتم و هيچكدام از شكايت‌هاي ما به جايي نرسيد. خيلي به دفتر آقاي مرادخاني رفتيم و... يكي دو دفعه جلسه گذاشتند، آقاي منطقي آمد و گفت من از منفرد‌زاده اجازه كتبي دارم. به او گفتيم مجوزش را بياورد و او چيزي نداشت. بعد فرهاد به او گفت كه تازه اگر هم اجازه داشته باشد، منفرد‌زاده فقط درباره آهنگ‌هاي بدون كلام من مي‌توانسته اجازه بدهد و نمي‌توانسته درباره صداي من به شما اجازه بدهد. به علاوه اينكه چند آهنگ بود كه اصلا متعلق به منفرد‌زاده نبود. به هر حال نتوانست حتي چيزي كه ادعا كرده بود را بياورد.

قبلا گفتيد منفرد‌زاده هم پيشنهاداتي داشت.

بله. آقاي منفرد‌زاده سال 1360 اواخر تابستان از امريكا تماس گرفت، زماني‌كه من و فرهاد منزل مادر فرهاد زندگي مي‌كرديم. منفرد‌زاده خيلي زود بعد از انقلاب از ايران رفت. كاري كه براي فرهاد سوال بود. [منفردزاده چند روز پيش از چاپ اين مصاحبه در گفت‌وگويي اعلام كرده بود كه خرداد سال 1358 از ايران رفته به خاطر اينكه پيش‌بيني‌هايي كرده بوده!!] به هرحال منفردزاده تماس گرفت و به فرهاد گفت اينجا همه‌چيز آماده است، بيا كه با هم كار كنيم. فرهاد نپذيرفت و او هر چقدر مسائل را توضيح داد كه ممكن است بعدا به فرهاد اجازه خروج داده نشود و ساير مسائل، فرهاد قبول نكرد. بعد در همان دوره‌ها حدود سال60، 62، آقاي شب‌پره تماس گرفت و پيشنهاد اجرا در يك كنسرت را به فرهاد داد. كه فرهاد باز قبول نكرد و گفت من در شرايطي نيستم كه اين كار را بكنم. وقتي ما به خانه جديد رفتيم، خانمي به نام آباداني تماس گرفت كه مدير شركتي در خارج از ايران بود. و از طرف منفرد‌زاده پيشنهاد جديد آورده بود. دو سه تا شعر آورده بود كه فرهاد برود، بخواند و به ايران بازگردد كه فرهاد خيلي مودبانه گفت: چشم، درباره‌اش فكر مي‌كنم، و نهايتا هم قبول نكرد. سال 76 در كانادا كه بوديم باز به فرهاد پيشنهاد شد براي اجرا به امريكا برود (فرهاد اصلا دوست نداشت به امريكا برود و معتقد بود آنجا عده خاصي طرفدار دارد) اما در اروپا دوست داشت اجرا داشته باشد. مثل وين كه ما يك كنسرت در آنجا برگزاركرديم. بعد آقايي به نام پويا دياني كه وكيل و البته خيلي جوان بود از طرف آقايي به نام مهرآور با فرهاد تماس گرفت و توضيح داد كه اين آقاي مهرآور خيلي فرهاد را دوست دارد و جواني است كه كار موسيقي مي‌كند و خواست كه فرهاد در برلين با او اجرا داشته باشد، فرهاد هم قبول كرد البته با شرط رعايت همه نكاتي كه فرهاد براي كار ضروري مي‌دانست. فرهاد خيلي براي كار وسواس داشت حتما بايد پيانو كوك مي‌بود. محل تمرين به محل اقامت بايد حتما نزديك مي‌بود و خيلي شرايط ديگر، البته همين آدم وسواسي در فرانكفورت پشت پيانويي نشست كه كوك نبود و شرايطي كه خيلي بد بود، و آنجا فقط به خاطر مردمي كه آمده بودند و به احترام آنها شرايط بد را تحمل كرد.

دعوت به كار در امريكا را مي‌گفتيد. آيا بالاخره فرهاد پذيرفت؟

بله. در امريكا نخستين برنامه در سانفرانسيسكو و دومين برنامه در لس‌آنجلس بود. در لس‌آنجلس آقاي منفرد‌زاده و دوستان قديم مثل آقاي خسرو لابي (مي‌شود گفت تنها دوست فرهاد) همه به پشت صحنه آمده بودند و مي‌خواستند دعوتش كنند. در آنجا هم منفرد‌زاده باز از فرهاد دعوت به همكاري كرد و گفت در خانه استوديوي كوچكي دارد كه مي‌توانند باهم ضبط كنند و ساير مسائل. من اصرار كردم كه برود و ببيند كه چه پيشنهادي در ميان است. فرهاد تمايلي به اين كار نداشت ولي به اصرار من رفت. همين آقاي لابي دنبال فرهاد آمد و او را برد و شب برگشت. وقتي شب برگشت دو ورق كاغذ به من داد و گفت: «بفرماييد اين دوتا رو به من داده كه بخوانم و به من گفته كه اين كارها ريالش مال تو و دلارش مال من؛ دوتا شعر خيلي‌خيلي سياسي كه مي‌داند امكان ندارد به من مجوز داده شود.» و روشن است كه براي فرهاد كاري كه در ايران قابل ارائه نباشد معني نداشت. فرهاد هميشه شعري را مي‌خواند كه يا خودش را در آن مي‌ديد يا شما را. به هر حال اين هم پايان ارتباط كاري آقاي منفرد‌زاده با فرهاد بود.

در آن سال‌ها كه كارهاي فرهاد بدون اجازه شما منتشر مي‌شد، به فكر اجراي زنده نبود؟ آيا فرصتي پيش آمد؟

فكر مي‌كنم حدود سال 76 بود، فرهاد مطلبي در دفاع از شهرداري نوشت. آنها هم خواستند فرهاد اجرايي داشته باشد. سال 77 از هتل هيلتون سابق و استقلال فعلي آقايي چندين و چند بار به ما تلفن زد كه مي‌گفت در سالني با ظرفيت هزار و 500 نفر، مي‌خواهيم براي فرهاد كنسرت بگذاريم. (فرهاد هميشه دوست داشت در سالن كوچك اجرا كند و براي مردمي كه اينجا بودند) بالاخره اين آقا تماس گرفتند و گفتند كه مي‌توانند مجوز بگيرند. فرهاد گفت سالن بزرگ است. ولي من خيلي استقامت كردم و شرايط را بررسي كرديم، قرار شد در آنجا ولي با شرايط ما كنسرت بگذارد يعني صدابردار را ما ببريم، تعداد صندلي‌ها تعدادي باشد كه ما مي‌خواستيم و بليت هم خودمان بفروشيم، به هر كس هم سه تا بليت بيشتر نفروشيم و آنها در مقابل از ما حدود پنج ميليون سفته گرفتند. كنسرت قرار بود 6 فروردين باشد. حدود 27 اسفند بود كه كسي از ارشاد به من زنگ زد و گفت بايد حداقل پنج صندلي به ما بدهيد و من بدون اينكه به فرهاد بگويم به آنجا رفتم و گفتم كه من پنج تا صندلي ‌ميهمان مي‌خواهم و آنها به من گفتند اين كنسرت كنسل شده و مجوز داده نشد. من خيلي ناراحت شدم، گفتم چطور توانستيد اين كار را بكنيد الان كه همه روزنامه‌ها تعطيل است، من چطور به مردم خبر بدهم؟ گفتند ما خودمان هم همين چند لحظه پيش متوجه شديم. بگذريم كه من چطور خودم را به فرهاد رساندم و چگونه اين خبر را به او دادم. ماجرا را به فرهاد گفتم و او گفت من 6 فروردين مي‌آيم و همان‌جا پشت همين وانت براي مردم اجرا مي‌كنم و پول‌هايشان را پس مي‌دهم. و بعد نامه سرگشاده به تمام روزنامه‌ها نوشت كه اين قرارداد به صورت يكجانبه توسط هتل استقلال لغو شده و غيره. تنها روزنامه زن اين نامه را چاپ كرد كه بعد هم توقيف شد. روزنامه‌هاي ديگر هم هيچ‌كدام عكس‌العمل نشان ندادند. بعد از وزارت ارشاد آمدند و به من گفتند اين آبروريزي است و هرجا كه بخواهيد ما براي شما كنسرت مي‌گذاريم و چه و چه. در محل هتل هم تابلو زدند كه اين كنسرت به دليل همايش به بعد موكول مي‌شود. و ما فقط تلاش كرديم فرهاد را در خانه نگه داريم كه به محل نيايد و... اصلا وضعيت عجيبي بود، من شخصا خيلي خجالت كشيدم، از جانب مقامات خجالت كشيدم. ما محلي را در يك شركت مشخص كرديم به مردم آدرس و تلفن داديم كه بيايند و پول بليت‌‌هايشان را پس بگيرند كه مردم آمدند و يك عده كمي هم نيامدند و گفتند منتظر مي‌مانند تا در كنسرتي كه بعدا برگزار خواهد شد، شركت كنند. نتيجه همه اينها اين شد كه ما فقط حدود يك ميليون و خرده‌يي از جيب پول داديم. براي پس دادن سفته‌ها و برگرداندن پول بليت‌‌هايي كه بعضي مي‌آمدند و مي‌گفتند كه ما بليت را از بازار سياه خريديم و مثلا به جاي دوهزار تومان، 15 هزار تومان پول داده بودند و ساير مسائل. آن‌وقت بود كه فرهاد براي نخستين‌بار به من گفت سكوت. و واقعا هم درست مي‌گفت. چون من مي‌خواستم دادگاه بروم و از ارگان صاحب هتل شكايت كنم ولي فرهاد گفت بايد سكوت كنيم.

مساله‌يي كه درباره آقاي فرهاد براي من خيلي جالب و مهم است، مساله ماندن و تاكيد ايشان بر ماندن در ايران است. در حال حاضر هم براي بسياري، اين مساله مطرح است. چرا فرهاد در ايران ماند؟

فرهاد مي‌گفت: «اي كاش آدمي مي‌توانست وطنش را با خود ببرد به هر كجا كه خواست» [ارجاع به ترانه كوچ بنفشه‌ها سروده شفيعي‌كدكني] اما معتقد بود كه شدني نيست و واقعا هم درست مي‌گفت. فرهاد ايراني بود. فكر مي‌كنم اوايل سال 68 بود. پسر خواهر من كه فرانسه زندگي مي‌كند، يك كاست ضبط خصوصي فرهاد را براي راديو بي‌بي‌سي فرستاد. بعد از مدتي آنها تلفن ما را به طريقي پيدا كردند و با فرهاد تماس گرفتند. خيلي متعجب بودند از اينكه فرهاد در ايران مانده و ضبط كرده. فرهاد خيلي معمولي گفت: براي اينكه من ايراني هستم و كشورم را دوست دارم، دليلي ندارد اينجا نباشم!... بعد از فرهاد پرسيده بودند كه آب و هوا آنجا چطور است؟ (البته نمي‌دانم شايد واقعا منظورشان فقط آب و هوا بود) ولي فرهاد جواب داد: «اينجا مردم دارند كم‌كم ياد مي‌گيرند كه نسبت به هم مهربان باشند و اگر اين كار را بكنند، مي‌توانند در هر آب و هوايي زندگي كنند از خوب خوب تا بد بد.» فرهاد واقعا راست مي‌گفت. هيچ‌وقت خواننده سياسي نبود ولي خيلي نسبت به مردم حساس بود. وقتي مي‌ديد كسي در خيابان آشغال مي‌ريخت، ماسك مي‌زد و دستكش مي‌پوشيد و مي‌رفت خيابان‌مان را تميز مي‌كرد. هميشه معتقد بود اگر ما بتوانيم خودمان را درست كنيم، آن‌وقت مي‌توانيم همه‌چيز را درست كنيم و هرگز نخواست ايران را ترك كند.

بعد از اجرا در لس‌آنجلس، اجراي ديگري هم در امريكا داشت؟

يك برنامه ديگر بود كه به تاخير افتاده بود و بايد ويزا را تمديد مي‌كرديم و فرهاد مدام مي‌گفت خب حالا برگرديم و خيلي عجله داشت كه قبل از عيد پاي سفره هفت‌سين برسيم. اتفاقا همين آقاي ديانين خيلي متعجب شده بود و مي‌گفت همه به سختي به امريكا مي‌آيند و وقتي مي‌رسند، ديگر دوست ندارند برگردند. شما آسان آمده‌ايد و مي‌خواهيد زودتر برگرديد! در مدتي هم كه آنجا بوديم، خيلي‌ها پيشنهاد كردند و فرهاد هم خيلي راحت مي‌توانست مثل سايرين اقامت بگيرد، اما هيچ‌وقت نخواست.

در اين سال‌ها فرهاد و خانواده‌اش چطور ارتزاق مي‌كردند؟

به قول خودش با امدادهاي غيبي. ما زندگي مختصري داشتيم. به دليل اينكه هيچ‌كدام دنبال جاه‌طلبي نبوديم. من در يك شركت ساختماني كار مي‌كردم و طبقه دوم منزل مادرم زندگي مي‌كرديم. البته قبل از آن در منزل مادر فرهاد زندگي مي‌كرديم. زماني كه من هم كار نمي‌كردم (انقلاب فرهنگي شده بود. دانشجو بودم و دانشگاه تعطيل شده بود)، مادر فرهاد به ما پول تو جيبي مي‌داد. خانه دوم ما در ساختمان نهضت آزادي بود. من در يك شركتي كار مي‌كردم كه يك جاي مختصري حالت انبار داشت كه متعلق به شركت بود و ما به آنجا رفتيم چون خواهر فرهاد هم بازنشسته شده بود و به منزل مادر آمده بود بنابراين ما جايي نداشتيم و به آنجا رفتيم. دوتا قناري هم داشتيم با يك تختي كه يك گليم رويش بود و ديگر هيچ چيز نداشتيم. حتي حمام هم نبود چون محيط متعلق به شركت بود ولي خيلي خوب بوديم. فقط زماني اوضاع بد مي‌شد كه مي‌آمدند شركت را پلمب مي‌كردند و ما را هم با شركت پلمب مي‌كردند! و ما مجبور مي‌شديم برويم منزل مادر من. و بعد هم كه همانطور كه گفتم، رفتيم منزل مادر من. فرهاد آدمي بود كه اولا اصلا نمي‌دانست پول يعني چه و اگر هم از هر طريقي پول به دست مي‌آورد، آن را مي‌داد به من. مثلا وقتي مادر فرهاد فوت كرد، بالاخره يك سهمي به فرهاد رسيد و فرهاد سهمش را بدون اينكه كوچك‌ترين سوالي كند يا بفهمد چقدر است، به من سپرد. فرهاد مي‌گفت از وضعيت مادي خودت هيچ‌وقت به كسي چيزي نگو چون تو قرار نيست از كسي كمكي بخواهي يا به كسي پولي بدهي. بنابراين ما هميشه سربلند بوديم؛ «نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زير بارم/ نه خداوند رعيت نه غلام شهريارم...» شعر سعدي بود كه برايم نوشته بود. يك شعر حافظ را هم با خط خوش براي خودش نوشته بود: «گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم/ ‌گر به آب چشمه خورشيد دامن‌ تر كنم...» در كل فرهاد خيلي مستغني بود. قابل وصف نيست. شايد من اين‌طور فكر مي‌كنم. به هرحال هرچه بود، از نظر من بي‌نظير بود.

در سال‌هاي بعد از انقلاب درگير چه چيزهايي بود و چه كارهايي انجام مي‌داد؟

همه كار مي‌كرد. همه كارهاي خانه را. تعميرات خانه، سيم‌كشي و... حتي گاهي آشپزي مي‌كرد. گلدان‌ها را درست مي‌كرد. گل ياس را خيلي دوست داشت. هميشه گلدان‌هاي باغ فردوس، موزه سينما را كه مي‌بينم حال عجيبي مي‌شوم درست همان‌طور است كه فرهاد دوست داشت و ياس‌هايش را نگه مي‌داشت. باغباني مي‌كرد، كتاب مي‌خواند. پاسداران كه بوديم، يك سال تمام مي‌كوبيد مي‌رفت خيابان آمل، نزديك پيچ شمرون، خانه مادرش چون مادرش آلزايمر گرفته بود و مراقبت نياز داشت و اين آدم با اينكه خيلي عصبي و تندخو بود، با مهرباني و آرامش به مادرش رسيدگي مي‌كرد. فكر مي‌كرد خيلي مادرش را اذيت كرده. مي‌گفت مادرم با آن پاها از پله‌ها مي‌آمد بالا و براي من آبميوه مي‌آورد. مي‌گفتم خب تو هم خيلي براي مادرت زحمت كشيدي و زحماتش را جبران كردي ولي هميشه راجع به اين مساله ناراحت بود و هيچ‌وقت خودش را بابت مادرش نبخشيد.

در انتهاي اين گفت‌وگو خيلي دوست دارم بدانم فرهاد در آن سال‌هاي آخر چه مي‌كرد و مواجهه‌اش با مسائل اجتماعي چطور بود؟

سال‌هاي 1376 تا 1380 گاهي اوقات خيلي حرص مي‌خورد ولي دوباره براي راي دادن به پاي صندوق رفت. در حالي كه خيلي حالش بد بود، با سختي رفتيم و راي داد. مادر من و فرهاد هر دو عاشق خاتمي بودند، عاشق هم نيز بودند و به فاصله شش ماه از هم از دنيا رفتند. چون كسي خانه نيامد با سختي با وانت يك‌بار مادرم را براي راي دادن برديم و يك بار هم فرهاد را. بعد هم كه فرهاد حالش روزبه‌روز بدتر مي‌شد و تشخيص داده شده بود هيچ كاري جز پيوند نمي‌شود كرد. تنها راه پيوند بود. فرهاد هم شديدا با پيوند مخالف بود. كه البته اگر هم مي‌خواستيم مثلا بدون اينكه به او بگوييم اين عمل را انجام دهيم، خيلي پول مي‌خواست و نداشتيم كه اين كار را بكنيم ولي قبل از اين، خودش مخالف اين جريان بود. بعد هم از اين مسائل كه در تلويزيون‌هاي فارسي‌زبان ماهواره مطرح شد كه از مردم مي‌خواستند به فرهاد كمك كنند يا اينكه فلان دكتر مي‌گفت من برايش ويزا مي‌فرستم كه بيايد اينجا و درمان شود و... از اين ماجرا خيلي ناراحت بود. كه من به خواسته فرهاد نامه‌يي نوشتم كه در يكي از اين شبكه‌ها خوانده شد.

آخرين كار موسيقايي كه فرهاد كرد، كدام بود؟

زماني‌كه مساله گفت‌وگوي تمدن‌ها مطرح شد، فرهاد تصميم به انتشار آلبومي با اين موضوع گرفت يعني آلبومي با ترانه‌هايي به زبان‌هاي مختلف (تلفظ فرهاد در زبان‌هايي كه صحبت مي‌كرد خيلي درست بود). قرار بود اين كار را بكند اما خيلي مريض بود و نتوانست. به قول اشكان خواجه‌نوري اين كار ناتمام ماند مثل خود فرهاد كه ناتمام ماند!

منبع: 
اعتماد
تاریخ انتشار : یکشنبه 26 شهریور 1391 - 00:00

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

روحش شاد .

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

نمیدونم ما ایرانیها اینطور مرده پرستیم یا بقیه مردم دنیا هم مث ما هستند ؟؟؟
حاضرم قسم بخورم فرهاد اگه الان زنده بود این همه ازش یاد نمیشد ..
فرهاد یه خواننده بود مث بقیه .. هیچ اولویتی به نسبت خوانند های دیگه نداشت چه از لحاظ صدا چه از لحاظ کلاس موسیقی ..

بیخود ازش یه اسطوره درست نکنید چون تو زمان حیاتش مورد بی مهری ها قرار کرفت الان به خاطر اسوده کردن وجدانشون درسش کردن یه چیزی 1000 برابر بالاتر از اونی که بود . فرهااد به هیپچ وجه اسطوره نبود ...

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

فرهاد چه در زمان حیاتش چه بعد از اون شخصیت و موسیقی خاص خودشو داشته
البته اگه شما عادت به این آهنگای گلپری جونی امروزی داری خب طبیعیه که نگاهت به فرهاد مثل همه معمولیا باشه

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

حالا دوست عزیز ما بیایم بعد مرگ به آدمای بزرگ فحش بدیم شما راحت میشی؟
بجای اینکه بری بگی مثلا الان که شجریان زندست قدرش رو بدونین اومدی اینجا میگی چرا از فرهاد تجلیل میکنین؟!

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

اقای محترم من نگفتم چاووشی برام یه اسطورست !!!
شما اگه نمیتونی از منطوق کلام دیگران مفهوم درست رو استنباط کنی مشکل خودته نه من !!!
اون خوانند هایی که من نام بردم در جواب اون اقای باکلاسی بود که به حالت تمسخر گفت گل پری جونی گوش میدم .. من حالم از موسیقی های مبتذل گل پری جونی بهم میخوره ..تا حالا تو عمرم هم ازین موسیقی ها گوش ندادم ..
اون خوانند هایی که من نام یردم همشون برا خودشون یه استادی هستند با یک سبک منحصر به فرد و شناسنامه داری که مورد تمجید و تعریف خوانندگان و موسیقی دانان بزرگ لس انجلسی و داخل قرار گرفتند و نامشون تو تاریخ موسیقی ایران به ماندگار میمونه ...
شما چرا فقط به چاووشی کلید کردی ؟؟؟ چاووشی هم خوب اوائل کارش رو با تقلید شروع کرده ولی مسلما به جایی رسیده که امثال اقای د خواننده بزرگ لس انجلس نشین و اقای الف ازش تمجید کردند و حتی پیشنهاد اومدن به لس انجلس رو بهش دادند .. من نگفتم چاووشی اسطوره فرهاده... چاووشی بدون شک خواننده بزرگیه اینو خیلی ها گفتند... نخواستم به هیچ وجه با فرهاد مقایسش کنم ..

..

در ضمن من هیچ ادعای موسیقی دانی ندارم این ادعایی رو که من در مورد فرهاد دارم رو خیلی از موسیقی دانان دارند و من دیدم و شنیدم ..چون الان فوت شده بخاطر اسوده کردن وجدانشون خیلی بزرگش کردند همین الان چند درصد مردم اهنگهاش رو گوش میدند ؟؟؟
درین که فرهاد خواننده بزرگی بود هیچ شکی نیست ..
ولی نه اینکه یکی باشه در حد صوت ملکوتی که ادم رو وارد ماورای طبیعت کنه و یک پروفسور برا همه خوانندگان موسیقی تاریخ ایران تا ابد باشه ..

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

واست زوده بفهمی فرهاد کی بود پسر خوب ... متول چندی شما ؟ً

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

منم حاضرم قسم بخورم اطلاعات تو در مورد موسیقی اندازه کلاس ارف هم نیست! هر کی پشیزی ازموسیقی حالیش باشه ,میدونه که فرهاد پایه گذار سبکی تازه بود,تو اصن میتونی عیدو بدون بوی عیدی تصور کنی!؟ خداوکیلی آخه جلب توجه به چی قیمتی!؟

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

این نظر خصوص برا شماست ..سلام به مدیران زحمت کش سایت موسیقی ما من 5 بار کامنت رو ارسال کردم هر 5 بار نوشته شد (((نظر شما برای بررسی نگه داشته شد و به زودی بررسی خواهد شد))))

خواهشا حاشا نکنید من فقط جواب این موسیقی دانان بزرگ رو دادم ..خود من همیشه و همه جا از بی طرف بو.دن شما صحبت کردم اما حالا !!!!!

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

واسه چی کامنت منو نشون ندادید ؟؟؟؟

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

با سلام
ضمن عرض ادب و احترام به خانم گلفام و همچنین درود بر روح بزرگ فرهاد عزیز
به نظر بنده ایشان در این مصاحبه کمی! در مورد استاد منفردزاده کم لطفی کردند در حالی که همگان میدانیم ایشان(منفرد زاده) اگر نگوییم به طور کامل ولی به میزان زیادی در شناسانده شدن و ستاره شدن فرهاد نقش داشتند!
کمی منصفانه صحبت کردن بهتر بود...

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

سلام اگه میشه این کامنت منو تو قسمت پاسخ به نظر بزارید من موفق نمیشم ..

شما کامنت منو نشون ندادید موسیقی ما این رسم مردانگی نیست .در جواب این چند موسیقی دان بزرگ ایران اول بگم خلایق را هر چه لایق ..قبل از هر چیز بگم من نگفتم چرا از فرهاد تمجید میکنید گفتم چرا فرهاد رو 10000 برابر بالاتر از اونی که بود نشون میدند ؟؟ که البته من نمیگم خیلی از موسیقی دانان و خوانندگان بزرگ هم تو محافل خصوصی گفتندبرا توهین به فرهاد فقط رسمیش نکردند ....

من جوابم به این اقای احسان که گفت تو خواننده گل پری جونی گوش میدی .. تو از کجا پشت اینترنت متوجه شدی من گل پری جونی گوش میدم ؟؟ نکنه فکر کردی پیش گو هستی گل پسر ؟؟؟
من خواننده محبوبم تو موسیقی پاپ محمد اصفهانی و احسان خواجه امیری و فریدون اسرایی و محسن چاووشی و رضای صادقی هستند تو سنتی هم استاد شجریان و استاد افتخاری ومرحوم بسطامی که تا حالا هیشکدومشون گل پری جونی تو عمرشون نخوندند و از لحاظ کلاس موسیقی بی نیاز از تعریف و تمجید هستند ..

در جواب اقای محمد و اقای یاشا !!!!!! یاید بهشون بگم شما خودتون چند سال سابقه خوانندگی کلاس موسیقی دارید ؟؟؟ نکنه یه بار شما یکی از خوانندگان بزرگ ایران باشید که به اسم محمد و یاشا کامنت گذاشتید ؟؟؟؟؟ خیلی ها عید و بدون بوی عیدی تصور کردن گل پسر ..عقاید خودتو خواهشا به دیگران تسری نده ...

من تا حالا ندیدم یه خواننده بزرگ ایران ازیشون به عنوان اسطوره یاد کنه ..باز هم میگم اینو اهالی بزرگی از موسیقی میدونن و یکی از خوانندگان بزرگ داخل کشور صراحتا هم اینو گفت اگه فرهاد زنده بود این همه الان ازش یاد نمیشد ..

در ضمن خواهشا کلاس الکی واسه ادم نذارید شملاها از لحاظ کلاس موسیقی از هیچکس بالاتر نیستید بیخود ادای ادمای موسیقی دان رو در نیارید ..

موسیقی ما تا حالا 2 بار کامنت منو تایید نکردید من همیشه بهکار کرد شما ایمان داشتم اون یه کامنت منو تایید کردید که بگید کامنتم از اول تایید نشده توسط سیستم ؟؟؟؟؟ ..این رسمش نیست ..بزار اقایان موسیقی دانم فکر نکنن خیلی ادمهای فرهیخته ای هستند و ازین توهم موسیقی دانی بیان بیرون ..

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

همین که شما ایمان جان یکی از اسطوره هات محسن چاوشیه معلومه چقدر موسیقی شناسی ..... شما فقط کافیه نوع ادای کلمات رو بین فرهاد و چاوشی مقایسه کنی نه دیگه چیزای دیگشونو ..... دست بردار برادر فرهاد اولین کسیه که ترانه ی نوین رو ابداع کرد به چند زبون مختلف میخونه پیانو رو بدون آموزش و از روی دست آموخته بهترین نوع ادای کلمات رو داره .............. کجا سیر میکنیم ماها موسیقی داره کجا میره که فرهاد میشه بده امثال چاوشی میشن اسطوره هاش

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

بی برو اصلا چاوشیو میشناسی مافی اصلا میدونی محسن واسه موسیقی چهانکرده اولین اسلو للکترو رو درایران همین محسن ما بوده راست میگه چرا کلید کردین به چاوشی چاوشی اگه بخواد موسیقیو تکون بده واسش عینه آبخوردنه داداش دوره ی این آهنگای قدیمی دیگه به سر رسیده مردم نوآوری میخوان رگی میخوان بلوز میخوان

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

باشه آقا فهمیدیم تو هم هستی,اصن تو بتهون,ولی لطف کن از این به بعد خواستی جایی در مورد موسیقی اظهار نظر کنی,حداقل اطلاعاتتو تا حد نت موسیقی و اینا بالا ببر تا یه موقع مثل اینجا ملت فکر نکنن اومدی جلب توجه کنی و اینکه معمولا در مورد چیزی اطلاعی نداری اظهار نظر نکنی ,گل پسر

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:44

برادر من ! فرهاد کافی بود می نشست پشت پیانو ! همه انگشت به دهن می موندن ! اسطوره ست ! بعد چاوشی رو مقایسه می کنی باهاش ؟! وقتی کسی نتونه زنده بخونه خواننده نیست دوست عزیز ! همه جای دنیا همینه . ضعف چاوشی رو با خاص بودن و این حرف ها نپوشونید !! ایشون یک آهنگساز خوب و یک خواننده ی پرطرفدار هستند . همین و بس ! شلوغش هم نکنید ! ضمناً معنی بلوز رو هم اول یاد بگیرید بعد بگید چاوشی بلوز کار میکنه . مردم ما بدون علم فقط حرف میزنن !

دوشنبه 3 تیر 1392 - 12:30

با سلام به تمامی انسانهای ازاده.اما بعد بجای حب و بغض .صدای فرهاد که خداوند رحمتش کند مطعلق به همه مردم ایران نشین است{ برای انهائی که نمی دانند مرحوم فرهاد در اطاقش همیشه جانمازش پهن بود و دراستانه انقلاب با خواندن محمد رسول ...{ص} نشان داد یک مسلمان انقلابی بود } خداوند رحمتش کند .در تمام اجراهایش سرش را بالا نگرفت.حالا روی سخنم با وارث یا وارثان صدای فرهاد .شما را چه شده . حتما در امریکا زنذگی میکنید و خرجتان زیاد است که با صدای ماندگار فرهاد هم معامله می کنید .یا با مردم سرزمین مادری فرهاد هم کینه دارید.

پنجشنبه 30 آبان 1392 - 01:38

از تمام دوستان فقط یه خواهش دارم.اینقد خواننده ها رو زیر سوال نبرین.هر خواننده ای واسه هر شخصی تو قلبش جا داره.پس بگذارید دل ما هم به یاد خواننده محبوبمان آرام باشد.یعنی سرکوب کردن یکدیگر مشکلی را حل نمیکنه.ما عاشقیم و عاشق هیچ میانه ای با نزاع نداره.تحلیل نکنیم که فرهاد اسطوره بود یا نبود! خواننده محبوب هر شخص در قلب آن شخص اسطوره است و برای شخص دیگر یه فرد معمولی! پس نظرات خود را به همدیگر تحمیل نکنیم و بگذاریم فرهاد آرام زیر خاک بخابه.از طرف یه عاشق
از همتون ممنونم.

سه شنبه 14 شهریور 1396 - 16:36

سلام خسته نباشيد،پست خيلي قشنگي بود لذت برديم ممنون از سايت فوق العاده تون فرهاد واقعا يه اسطوره بود کسي ک حتي اون اول بدون دونستن دقيق نت ها ميتونست بخوبي اون هارو بنوازه و اين کارهرکسي نيست علاقه ي زيادي هم ب ايران داشت طوري خودش رو ايراني ميدونست و باورداشت ک مثل بقيه فرارنکرد و جا نزد دوست داشت پيش هم ميهني هاش بمونه...خيلي خيلي براي من هنرمند قابل احتراميه ممنون از پست زيباتون

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود قصه‌هايي كه فرهاد نگفت | موسیقی ما